قسم...به آنچه که می نویسند

آنچه نمی توانم به زیان بیاورم را مینویسم...

آنچه نمی توانم به زیان بیاورم را مینویسم...

خوشا به حال شماها که شاعری بلدید

سه شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۰۰ ق.ظ

گاهی خیلی حرف ها را باید از زبان دیگران زد.آنهایی که می توانند حال آدم را توصیف کنند. آنان که بازی احساس و کلمه را خوب بلدند. مثلا وقتی دلم میخواهد چشمانم را که می بندم به تو فکر نکنم اما نمی شود و باز سعی میکنم وباز نمی شود، باید حتما زمزمه کنم که "لااقل از تو خاطره هام برو". یا گاهی دلم میخواهد به تو پیغام دهم که"چشمهای تو موقع رفتن/کاش میشد که فکرشم ببری".

هر بار که سعی میکنم اتفاقی دیگر را در ذهنم مرور کنم باز یک جا ردپای تو پیدا می شود. هر چقدر میخواهم تو نباشی یک جا اثری از تو هست. یا یکی پیدا می شود که اسمش مثل تو باشد یا مثل تو حرف بزند یا مثل تو بخندد. آن موقع است که دوست دارم راه بیفتم دنبال تو و رو در رو بگویم:" کجا برم که عطر تو نپیچه توی لحظه هام/قصه مو ازکجا بگم که پا نگیری تو صدام؟".


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۱۸
سآجده

نظرات  (۲)

۱۸ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۳۵ مجتبی و‏او
ههععیی... شعر خیلی خوبه.
پاسخ:
خیلی خیلی خوبه.
مرسی از حضورتون
بعضی آدما رو نمیشه هیچ جوره فراموش کرد...
پاسخ:
نمیدونم چرا همه جا هستن.حتی تو آواز گنجشک ها!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی