قسم...به آنچه که می نویسند

آنچه نمی توانم به زیان بیاورم را مینویسم...

آنچه نمی توانم به زیان بیاورم را مینویسم...

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

"دوست داشتن عضوی از بدن است. درست است که همه به فکر قلب می افتند ولی من می گویم که دوست داشتن دندان آدم است. دندان جلویی که هنگام لبخند برق می زند. حالا تصور کنید روزی را که "دوست داشتن" آدم درد می کند. آرام و قرار را از آدم می گیرد. غذا از گلویت پایین نمی رود.شب ها را تا صبح به گریه می نشینی. آنقدر مقاومت می کنی تا یک روز می بینی راهی نداری جز اینکه دندان "دوست داشتن" ات را بکشی و بیندازی دور.بعد...حالا...دندان دوست داشتنت را که کشیده باشی حالت خوب است. راحت میخوابی. راحت غذا میخوری و شبها دیگر گریه ات نمی گیرد ولی...همیشه جای خالی اش هست حتی وقتی از ته دل میخندی..."
دندان دوست داشتن وقتی درد میکند. وقتی پوسیده شده و هر روز کم کم میریزد. وقتی خواب را از چشمانت می گیرد. وقتی لذت خوردن غذا را بر تو حرام کرده باید بکشی و دور بیندازی. وقتی پر کردن و عصب کشی هم دردی از تو دوا نمی کند. دندان را باید کشید. باید از ریشه کند و دور انداخت. آن قدر دور که مطمئن باشی هیچوقت جلوی چشمانت سبز نمی شود. دندان پوسیده دوست داشتن را باید جراحی کرد. به گونه ای که مطمئن شوی هیچ آثاری از آن باقی نماند. اولش درد دارد. نمی توانی با کسی حرف بزنی. شاید چند قطره اشک بریزی. کمی بخوابی. مقداری مایعات بخوری و تمام. روزهای بعد حالت بهتر می شود. یک بار برای همیشه دردش را تحمل می کنی. درد یکباره هر چقدر زیاد باشد بهتر از زجر مدام است. یا بهتر بگویم "یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی پایان است".
پ.ن: نویسنده پاراگراف اول را نمی دانم اما از جهت رعایت امانت باید بگویم که نوشته من نیست.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۱۴
سآجده