قسم...به آنچه که می نویسند

آنچه نمی توانم به زیان بیاورم را مینویسم...

آنچه نمی توانم به زیان بیاورم را مینویسم...

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بیان» ثبت شده است

یک سالی می شد باشگاه نرفته بودم. اولین نفر بودم که به عنوان مدافع اعلام آمادگی کردم تا شاید کمتر بدوم. زودتر از همه هم تیمی ها نفس کم می آوردم. زیاد در حمله های تیم شرکت نمی کردم. با همه این ها بعد از باشگاه حسابی خسته بودم. خانه که رسیدم توان حرف زدن نداشتم. از فردای آن روز بدن دردم شروع شد. دو سه روزی به همین منوال بود. تمام عضلاتم گرفته بود. هر بار که قرار بود بنشینم و بلند بشوم کلی زمان می برد. در این دو سه روز واقعا از حرکت کردن عاجز شده بودم. آنقدر درد داشتم که با راه رفتن ناله می کردم و سعی می کردم کمتر جابجا شوم. داشتم فکر می کردم چقدر سخت هست که آدم از انجام ساده ترین کارهای روزانه اش ناتوان شود و به سختی بتواند آن ها را انجام بدهد. داشتم فکر می کزدم این روزها تمرین خوبی برای روزهای پیری و ناتوانی است. به این فکر می کردم که یک انسان چقدر زود می تواند قوای جسمانی اش را از دست بدهد و هیچ کاری از دستش برنیاید. همین انسانی که وقت توانایی هیچ کس نمی تواند جلودارش باشد چقدر راحت همه چیز را از دست بدهد. کافیست یک بار دستش را ببرد. کافی ست یک دندان درد سراغش بیاید. کافیست یک بار سرما بخورد. یک ضربه یا یک مریضی ساده ما را از پا می اندازد. آن وقت این همه سرکشی و غرور برای چیست؟؟؟
«یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ:اى انسان، چه چیز تو را در باره پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته؟»(آیه 6 سوره مبارکه انفطار).
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۴ ، ۲۲:۱۷
سآجده