قسم...به آنچه که می نویسند

آنچه نمی توانم به زیان بیاورم را مینویسم...

آنچه نمی توانم به زیان بیاورم را مینویسم...

۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

گاهی خیلی حرف ها را باید از زبان دیگران زد.آنهایی که می توانند حال آدم را توصیف کنند. آنان که بازی احساس و کلمه را خوب بلدند. مثلا وقتی دلم میخواهد چشمانم را که می بندم به تو فکر نکنم اما نمی شود و باز سعی میکنم وباز نمی شود، باید حتما زمزمه کنم که "لااقل از تو خاطره هام برو". یا گاهی دلم میخواهد به تو پیغام دهم که"چشمهای تو موقع رفتن/کاش میشد که فکرشم ببری".

هر بار که سعی میکنم اتفاقی دیگر را در ذهنم مرور کنم باز یک جا ردپای تو پیدا می شود. هر چقدر میخواهم تو نباشی یک جا اثری از تو هست. یا یکی پیدا می شود که اسمش مثل تو باشد یا مثل تو حرف بزند یا مثل تو بخندد. آن موقع است که دوست دارم راه بیفتم دنبال تو و رو در رو بگویم:" کجا برم که عطر تو نپیچه توی لحظه هام/قصه مو ازکجا بگم که پا نگیری تو صدام؟".


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۰۰
سآجده

خدایا،خدایا!!!

دختران نباید خاموش بمانند...(احمد شاملو)

....

بخوانید این متن را از آلما.


۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۲۴
سآجده

انگار همین دیروز بود قلم به دست شدم تا اهداف و برنامه های سال ۹۴ را بنویسم. سالی که دیگر نفس هایش به شماره افتاده و آخرین جرعه های آن را داریم سر می کشیم. باید دفترچه را ببینم چون دقیقا یادم نیست که چه برنامه هایی داشتم و تا چه اندازه عملی شده. اما مهم نیست، چون الان دارم در ذهنم اتفاقات یازده ماه گذشته را مرور می کنم. اردیبهشت امسال در همایش کانون مربیان شرکت کردم. بعد از آن یک ترم کلاس زبان ایتالیایی رفتم. مهر ماه دفاع پایان نامه ارشد تمام شد. آبان از شرکت بیرون آمدم. ماه آذر دوباره باشگاه را شروع کردم. همان روزها بود که یکی دو متن ورزشی برای سردبیر همشهری فرستادم، هر چند چاپ نشد اما با حرف هایی که آقای سردبیر گفت امیدوار شدم که ادامه این راه می تواند اتفاقات خوبی برایم رقم بزند. کلاس تفسیر را دوباره از سر گرفتم و همین ماه اسفند یک نمایشگاه صنایع دستی با خواهرم و تعدادی از دوستان زدیم. اولین تجربه نمایشگاهی که کلی حس خوب و اتفاق خوب و آدم های خوب و البته تجربه خوب برامون به همراه داشت.

گفتم تا از خودم ناامید نشدم اینجا بنویسم که چه کارهایی انجام دادم. خواستم برای یک بار هم شده نیمه پر لیوان را ببینم و کمتر به خودم غر بزنم که چرا کلی کار انجام نداده دارم. به امید روزهای بهتر در سال ۹۵.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۱۷
سآجده

دقت کردید که ما بر سر همه مسائل با هم می جنگیم؟ سر آبی و قرمز، سر اصولگرا و اصلاح طلب، سر آزاده نامداری و فرزاد حسنی، اصلا سر اینکه چقدر از مرگ مرتضی پاشایی ناراحت باشیم و یا اینکه در مورد اتفاقی که برای فاطمه معتمدآریا در کاشان افتاد واکنش نشان بدهیم یا نه جنگ داریم. وقتی می گویم جنگ منظورم اختلاف نظر یا بحث ساده نیست ها!!!ما برای هر مسئله ای برای هم دندان تیز میکنیم و هر چه در چنته داریم نثار خانواده و اقوام یکدیگر می کنیم. درست است که گاهی اختلاف نظر در زمینه روش زندگی و یا اعتقادات فرد است و نیاز به برخورد جدی دارد اما گاهی این اختلاف در زمینه یه سرگرمی و مسابقه یا حتی زندگی خصوصی دیگران است، که اینها هیچکدام مهم نیست، مهم این است که ما با هم جنگ داریم، و باید تا می توانیم از خجالت هم دربیاییم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۱۶
سآجده

 مثل صبح فردای یک عروسی شلوغ، مثل دقیقا یک روز بعد از فینال جام جهانی، مثل روزی که بیدار شوی و شب قبلش جشنواره فجر تمام شده باشد، حس یک سکوت عمیق بعد یک فریاد از ته دل. حال مردم شهر امروز اینگونه بود. درست یک روز بعد از انتخابات...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۳۷
سآجده