محاسبه
انگار همین دیروز بود قلم به دست شدم تا اهداف و برنامه های سال ۹۴ را بنویسم. سالی که دیگر نفس هایش به شماره افتاده و آخرین جرعه های آن را داریم سر می کشیم. باید دفترچه را ببینم چون دقیقا یادم نیست که چه برنامه هایی داشتم و تا چه اندازه عملی شده. اما مهم نیست، چون الان دارم در ذهنم اتفاقات یازده ماه گذشته را مرور می کنم. اردیبهشت امسال در همایش کانون مربیان شرکت کردم. بعد از آن یک ترم کلاس زبان ایتالیایی رفتم. مهر ماه دفاع پایان نامه ارشد تمام شد. آبان از شرکت بیرون آمدم. ماه آذر دوباره باشگاه را شروع کردم. همان روزها بود که یکی دو متن ورزشی برای سردبیر همشهری فرستادم، هر چند چاپ نشد اما با حرف هایی که آقای سردبیر گفت امیدوار شدم که ادامه این راه می تواند اتفاقات خوبی برایم رقم بزند. کلاس تفسیر را دوباره از سر گرفتم و همین ماه اسفند یک نمایشگاه صنایع دستی با خواهرم و تعدادی از دوستان زدیم. اولین تجربه نمایشگاهی که کلی حس خوب و اتفاق خوب و آدم های خوب و البته تجربه خوب برامون به همراه داشت.
گفتم تا از خودم ناامید نشدم اینجا بنویسم که چه کارهایی انجام دادم. خواستم برای یک بار هم شده نیمه پر لیوان را ببینم و کمتر به خودم غر بزنم که چرا کلی کار انجام نداده دارم. به امید روزهای بهتر در سال ۹۵.
سال خوبی رو برات آرزو میکنم.