قسم...به آنچه که می نویسند

آنچه نمی توانم به زیان بیاورم را مینویسم...

آنچه نمی توانم به زیان بیاورم را مینویسم...

سمانه توی گروه گفته بود که: فلانی هم به تلگرام پیوست . اما چون هیچکدام ما، از خودش و خانواده اش دل خوشی نداشتیم، طبیعی بود که خیلی برایمان مهم نبود. اما تا اسمش را روی گوشیم دیدم یکهو دلم لرزید. بعد از سمانه توی گروه نوشتم: خیلی دلم میخواست برای جلسه دفاع پایان نامه م بود. خاله بزرگه گفت:کی؟ گفتم: همونی  که به تلگرام پیوست!!! گفت: آهان!خب اگر لیاقت داشت که خیلی خوب بود. خوب که فکر کردم دیدم راست می گوید. لیاقت ندارد که بداند و بیاید. این را همه اتفاقات دو سه سال اخیر تایید می کند. آدمی که در این دو سه سال دیدم، با آدمی که تمام بیست و دو سال قبلش می شناختم و با او بزرگ شدم تفاوت داشت. من دوست داشتم آن آدمی که بیست و دو سال دوستش داشتم سر جلسه دفاعم بیاید. او با سالهای قبلش تفاوت داشت. برای همین گفتم جای خالی اش را حتی خودش هم پر نمی کند.  اصلا بعضی آدم ها آفریده شدند که حسرت های بزرگ بر دلمان بگذارند. که با خاطره هاشان عذابمان بدهند. که خودشان بروند اما قبلش آنقدر حضورشان در زندگیمان پررنگ باشد که رد پایشان را به سختی بتوانیم پاک کنیم.

او هم یکی از کسانی بود که این تابستان فراموشش کرده بودم و چند وقتی میشد حتی برای دیدنش پشت سرم را نگاه نکرده  بودم. اما این روزها عجیب دلم میخواست کنارم بود. با همان نگاه مهربانش و حرف های امیدوارکننده اش. اما نیست. او دیگر آن آدم سابق نیست.

21مهر94-بلاگ اسکای

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۱۳
سآجده

نظرات  (۱)

سلام
خوبی؟
خوشحالم که داری نوشته ها رو کم کم انتقال می دی به اینجا
پاسخ:
سلام

ممنونم از شما
منم خوشحالم که باز اینجا حضور دارید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی