قسم...به آنچه که می نویسند

آنچه نمی توانم به زیان بیاورم را مینویسم...

آنچه نمی توانم به زیان بیاورم را مینویسم...

آخرین لحظه های مهمانی ست...

سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۷:۲۲ ب.ظ

دارم به لحظه هایی که رفته، فکر می کنم. بساط عاشقی دارد جمع می شود. دوباره به قصه تکراری هر سال می رسم. هر بار که قرار بود این ماه آغاز شود گفتم این بار دیگر فرق می کند. این فرصت را بیشتر از همیشه قدر می دانم. اما هی نمی شود. هی کم می آورم. هی هر سال از سال قبل کمتر می شوم. هی من می مانم و آه این لحظه هایی که از دست رفت.
حالا دیگر چیزی نمانده که چشم حسرت بدوزم به میهمانی بزرگش. دوباره تمام می شود. شیطان آزاد می شود و روز از نو و.....
به کدام نام بخوانمش؟ کدام دعا را جلوی چشمم بیاورم؟ فریاد بزنم "مولای یا مولای..."؟ بگویم"اجرنا من النار یا مجیر"؟ "الغوث الغوث" را تکرار کنم؟ کدام آیه قرآنش را بخوانم؟ تکرار کنم"لا تقنطوا من رحمت الله" یا اینکه "ان عذابی لشدید"؟ بگویم "خدایا تو اگر با من مدارا نکنی مرا خدای دیگر کجاست"؟ بگویم دلم هنوز سر به راه نشده؟ که پاهایم هنوز در راه بندگیت سست است؟ بگویم که دست هایم هنوز لرزان است؟
ضربان قلبم بالا رفته. دست و دلم می لرزد. دارد یک چیزی از دست می رود. یک فرصت دیگر دارد پایان می یابد. می ترسم. می ترسم سال دیگر نشود. می ترسم نباشم. دل به دل جانان سپرده ام در همین اندک فرصت باقیمانده شاید شاید نگاهی....
...................
ترسم که به جایی نرسم این رمضان هم
بسیار به عمرم رمضان آمده، رفته
..................

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۱۵
سآجده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی